انتظار
باز امشب ای ستاره تابان نیامدی
باز ای سپیده شب هجران نیامدی
شمعم شکفته بود که خندد به روی تو
افسوس ای شکوفه خندان نیامدی
باز امشب ای ستاره تابان نیامدی
باز ای سپیده شب هجران نیامدی
شمعم شکفته بود که خندد به روی تو
افسوس ای شکوفه خندان نیامدی
امشب ای ماه به درد دل من تسکینی
آخر ای ماه، تو همدرد من مسکینی
کاهش جان تو من دارم و من می دانم
که تو از دوری خورشید چه ها می بینی
ای نگاهت خنده مهتاب ها
بر پرند ِ رنگ رنگ ِ خواب ها
ای صفای جاودان ِ هرچه هست
باغ ها، گل ها، سحر ها، آب ها
شب از مهتاب سر میره، تمام ماه تو آبه
شبیه عکس یک رویاست، تو خوابیدی جهان خوابه
زمین دور تو میگرده، زمان دست تو افتاده
تماشا کن سکوت تو، عجب عمقی به شب داده
همه می پرسند چیست در زمزمه ی مبهم آب؟
چیست در هم همه ی دلکش برگ؟
چیست در بازی آن ابر سپید؟
روی این آبی آرام بلند
بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست