فال خوش
یلدا یلدا شبِ بلند، گیسویت را دوباره وا کن
چنان نماند و چنین نخواهد ماند
یلدا یلدا، مرا صدا کن
از تنهایی، مرا رها کن
یلدا یلدا شبِ بلند، گیسویت را دوباره وا کن
چنان نماند و چنین نخواهد ماند
یلدا یلدا، مرا صدا کن
از تنهایی، مرا رها کن
باز داره بارون میزنه یعنی چطوره حالت
آخ که چقدر دلم میخواد الان بیام دنبالت
من باشم و تو باشی و دیوونگی و بارون
آخ که چقدر تنگه دلم واسه هر دوتامون
گنجشک ترین آدم او، من شده بودم
او دغدغه اش بود مرا باز بگیرد
حرصش که درآمد، بدنم خون به جگر شد
من سیب شدم، بلکه مرا گاز بگیرد
با لبخندی ساده بشین روبروم
تا من مثل آینه تماشا کنم
بزار آرزوهای گم کردمو
تو چشمای مست تو پیدا کنم
نمیدونستم وقتی که میری
با زندگی درگیر تر میشم
این چند تا موی سفید میگن
هر روز دارم پیر تر میشم
ترجیح میدم تنها باشم
نخواه شبیه باقی آدما شم
خودم خواستم آلودت شم
خودت خواستی من نباشم
حیف با اینکه می خواهم تو را
سهمم از عشقت چرا
چیزی به جز باران نبود
حیف از من چه می خواهی ببین