دلم گریه میخواد
با لبخندی ساده بشین روبروم
تا من مثل آینه تماشا کنم
بزار آرزوهای گم کردمو
تو چشمای مست تو پیدا کنم
مشاهده ادامه مطلب
با لبخندی ساده بشین روبروم
تا من مثل آینه تماشا کنم
بزار آرزوهای گم کردمو
تو چشمای مست تو پیدا کنم
حیف با اینکه می خواهم تو را
سهمم از عشقت چرا
چیزی به جز باران نبود
حیف از من چه می خواهی ببین
پاییز می رسد که مرا مبتلا کند
با رنگ های تازه مرا آشنا کند
پاییز می رسد که همانند سال پیش
خود را دوباره در دل قالیچه جا کند
تو ماهی و من ماهی این برکه ی کاشی
اندوه بزرگی ست زمانی که نباشی
آه از نفس پاک تو و صبح نشابور
از چشم تو و حجره ی فیروزه تراشی