پرنده مهاجر
این پرنده مهاجر
همیشه عاشق پرواز
حالا با بالی شکسته
میخونه چه غمگین آواز
کویر
ای چشمان مست تو مینای شراب من
یاد تو چه می کند با حال خراب من
نوا منم ترانه تویی به موج غم کرانه تویی
به عشق تو فسانه منم زخود بیگانه منم
عذاب دوست داشتن
بمون ولی به خاطر غرور خسته ام برو
برو ولی به خاطر دل شكسته ام بمون
به موندن تو عاشقم به رفتن تو مبتلا
شكسته ام ولی برو، بريده ام ولی بيا
نگرانت می شوم
دیر که جواب می دهی نگران میشوم
میگویند نگرانی، عشق نیست
چند روز که صدای خندههایت را
نمیشنوم دلتنگ میشوم
قدیم
غروب... زمزمه ای با ترانه های قدیمی
غمی به وسعت ایوان خانه های قدیمی
سکوتِ ساده عکسی شکسته می کشد آرام
مرا به گوشه ای از عاشقانه های قدیمی
مسافر
نگاه مرد مسافر به روی زمین افتاد :
چه سیبهای قشنگی!
حیات نشئه تنهایی است
و میزبان پرسید : قشنگ یعنی چه؟