شلیک
گنجشک ترین آدم او، من شده بودم
او دغدغه اش بود مرا باز بگیرد
حرصش که درآمد، بدنم خون به جگر شد
من سیب شدم، بلکه مرا گاز بگیرد
مشاهده ادامه مطلب
گنجشک ترین آدم او، من شده بودم
او دغدغه اش بود مرا باز بگیرد
حرصش که درآمد، بدنم خون به جگر شد
من سیب شدم، بلکه مرا گاز بگیرد
مثل ابر بهار می بارم
حال و روزم شبیه پاییزه
اونی که با تو بوده می فهمه
بی تو بودن چقدر غم انگیزه
اون که یک سال پشت هم ممتد
بی دلیل و بهونه خیلی بد
زنگ آخر منو کتک میزد
من باهاش کار دارم این روزا