درحال بارگذاری ....

پنهانی

می ‌خواستم چشم ‌های تو را ببوسم

تو نبودی، باران بود

رو به آسمان بلند پر گفت ‌و گو گفتم

تو ندیدیش؟

 

و چیزی، صدایی

صدایی شبیه صدای آدمی آمد

گفت: نامش را بگو تا جست‌ و جو کنیم

 

نفهمیدم چه شد که باز

یک هو و بی ‌هوا، هوای تو کردم

دیدم دارد ترانه ‌ای به یادم می ‌آید

 

گفتم: شوخی کردم به خدا

می‌ خواستم صورتم از لمس لذیذ باران

فقط خیس گریه شود

ورنه کدام چشم

کدام بوسه

کدام گفت ‌و گو؟

من هرگز هیچ میلی

به پنهان کردن کلمات بی ‌رویا نداشته‌ ام!

"سید علی صالحی"


پنهانی

نگارش توسط پژمان در تاریخ دوشنبه 28 تير 1395 با موضوع دفتر شعر ، سید علی صالحی ،

دیدگاه شما


نام
ایمیل (منتشر نمی‌شود)
وبسایت
:) :( ;) :D ;)) :X :? :P :* =(( :O @};- :B :S
کد امنیتی
رفرش
کد امنیتی
نظر خصوصی
مشخصات شما ذخیره شود ؟ [حذف مشخصات] [شکلک ها]