محو تماشا
گفته بودی که چرا محو تماشای منی
آن چنان مات که یک دم مژه برهم نزنی
مژه برهم نزنم تا که ز دستم نرود
ناز چشم تو، به قدر مژه برهم زدنی
امان ای دل من ای خدا
ای جان ای دل من ای خدا فغان ای دل من
میخواهم و میخواستمت تا نفسم بود
میسوختم از حسرت و عشق تو بسم بود
عشق تو بسم بود که این شعله ی بیدار
روشنگر شب های بلند قفسم بود
مژه برهم نزنم تا که ز دستم نرود
ناز چشم تو به قدر مژه برهم زدنی
امان ای دل من ای خدا
ای جان ای دل من ای خدا فغان ای دل من
لله که به جز یاد تو گر هیچکسم هست
حاشا که به جز عشق تو، گر هیچکسم بود
سیمای مسیحایی اندوه تو ای عشق
در غربت این مهلکه فریادرسم بود ای عشق
عشق تو بسم بود که این شعله ی بیدار
روشنگر شب های بلندِ قفسم بود
مژه برهم نزنم تا که ز دستم نرود
ناز چشم تو به قدر مژه برهم زدنی
امان ای دل من ای خدا
ای جان ای دل من ای خدا فغان ای دل من
آهنگ محو تماشا با صدای همایون شجریان

دیدگاه شما