درحال بارگذاری ....

آفتاب می شود

نگاه کن غم درون دیده ام

چگونه قطره قطره آب می شود

چگونه سایه ی سیاه سرکشم

اسیر دست آفتاب می شود

نگاه کن

تمام هستی ام خراب می شود

شراره ای مرا به کام می کشد

مرا به اوج می برد

مرا به دام می کشد

نگاه کن 

تمام آسمان من پر از شهاب می شود

تو آمدی ز دور ها و دورها

ز سرزمین عطرها و نور ها

نشانده ای مرا کنون به زورقی

ز عاج ها ز ابر ها بلور ها

مرا ببر امید دلنواز من

ببر به شهر شعر ها و شور ها

به راه پر ستاره می کشانی ام

فراتر از ستاره می نشانی ام

نگاه کن من از ستاره سوختم

لبالب از ستارگان تب شدم

چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل

ستاره چین برکه های شب شدم

چه دور بود پیش این زمین ما

به این کبود غرفه های آسمان

کنون به گوش من دوباره می رسد

صدای تو

صدای بال برفی فرشتگان

نگاه کن

من کجا رسیده ام

به کهکشان به بیکران به جاودان

کنون که آمدیم تا به اوج ها

مرا بشوی با شراب موج ها

مرا بپیچ در حریر بوسه ات

مرا بخواه در شبان دیر پا

مرا دگر رها مکن

مرا از این ستاره ها جدا مکن

نگاه کن

که موم شب به راه ما

چگونه قطره قطره آب می شود

صراحی سیاه دیدگان من

به لالای گرم تو

لبالب از شراب خواب می شود

به روی گاهواره های  شعر من

نگاه کن

تو می دمی و آفتاب می شود!

"فروغ فرخزاد"


آفتاب می شود

نگارش توسط زهرا در تاریخ سه شنبه 27 بهمن 1394 با موضوع دفتر شعر ، فروغ فرخزاد ،

دیدگاه شما


کد امنیتی رفرش