درحال بارگذاری ....

آخرین ضربه رو محكم تر بزن

توی تنهایی یك دشت بزرگ

كه مثل غربت شب بی انتهاست

یه درخت تن سیاه سربلند

آخرین درخت سبز سرپاست

رو تنش زخمه ولی زخم تبر

نه یه قلب تیر خورده نه یه اسم

شاخه هاش پر از پر پرنده هاست

كندوی پاك دخیل و طلسم

چه پرنده ها كه تو جاده كوچ

مهمون سفره ی سبز اون شدن

چه مسافرا كه زیر چتر اون

به تن خستگیشون تبر زدن

تا یه روز تو اومدی بی خستگی

با یه خورجین قدیمیه قشنگ

با تو نه سبزه نه آینه بود نه آب

یه تبر بود با تو با اهرم سنگ

اون درخت سربلند پرغرور

كه سرش داره به خورشید میرسه

منم منم

اون درخت تن سپرده به تبر

كه واسه پرنده ها دلواپسه

منم منم

من صدای سبز خاك سربی ام

صدایی كه خنجرش رو بخداست

صدایی كه تو ی بهت شب دشت

نعره ای نیست ولی اوج یك صداست

رقص دست نرمت ای تبر بدست

با هجوم تبر گشنه و سخت

آخرین تصویر تلخ بودنه

توی ذهن سبز آخرین درخت

حالا تو شمارش ثانیه هام

كوبه های بی امونه تبره

تبری كه دشمنه همیشه ی

این درخت محكم و تناوره

من به فكر خستگی های پر پرنده هام

تو بزن، تبر بزن

من به فكر غربت مسافرام

آخرین ضربه رو محكمتر بزن

"ایرج جنتی عطایی


آخرین ضربه رو محكم تر بزن

نگارش توسط پژمان در تاریخ یکشنبه 16 اسفند 1394 با موضوع دفتر شعر ، ایرج جنتی عطایی ،

دیدگاه شما


کد امنیتی رفرش